English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8467 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Speak in a low voice . Spead slowly . U یواش حرف زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
slowly U اهسته
Little by little . Gradpally . Slowly . U کم کم
Could you drive more slowly, please? U ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
voice U صدای سخنرانی انسان
with one voice U بایک زبان متفقا
voice U تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice U سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice-over U صدای خارج از تصویر
voice U بیان کردن
voice U ادا کردن
A voice came from beyond . U صدائی از غیب آمد
voice-over U سخنان افزوده
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice U رای
voice U صدای انسان
voice U ادا کردن
voice U باصدابیان کردن
voice U اوا
voice U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice U گفتاری
voice U صوت
voice U تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice U خروجی صوت
voice U واک
voice U اواز
voice U صدا
voice U شفاهی صوتی
to speak of <idiom> U مهم ،گفتگوی با ارزش
speak U گفتگو کردن
speak out U بلندترحرف زدن
speak up <idiom> U بلندو واضح سخن گفتن
speak out <idiom> U دفاع کردن از چیزی
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
to speak with f. U به روانی سخن گفتن
to speak out U بی پرده سخن گفتن بلندترحرف زدن
It is nothing to speak of . U چیز قابلی نیست
speak out U بی پرده سخن گفتن
speak for <idiom> U درخواست کردن
speak well for U گواهی دادن
speak well for U معرفی کردن
so to speak U اگربتوان چنین چیزی گفت
so to speak U چنانکه گویی
not to speak of <conj.> U گذشته از
not to speak of <conj.> U قطع نظر از
not to speak of <conj.> U سوای
speak U سخنرانی کردن
speak U تکلم کردن
speak U صحبت کردن
speak U حرف زدن
speak U سخن گفتن
speak U دراییدن
So to speak U این جور میشود گفت
so to speak U گوی
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
i wish i might speak U کاش می توانستم سخن بگویم
i will speak to him about it U در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
i was the second to speak U دومین کسی که سخن گفت من بودم
not to speak of <conj.> U چه برسد به
voice output U خروجی به صورت صدا
voice recognition U بازشناسی صدا
voice recognition U تشخیص صوتی
voice synthesis U ترکیب صدا
voice synthesis U ترکیب صوتی
voice response U جواب صوتی
voice recognition U تشخیص صدا
voice synthesizer U ترکیب کننده صدا
voice tube U لولههای صدارسان
A firm voice . U صدای محکم
voice-overs U صدای خارج از تصویر
voice-overs U سخنان افزوده
voice selector U انتخابگرصدا
give voice to <idiom> U احساس ونظرت رابیان کن
She has a soft voice U صدای نرمی دارد
At the top of ones voice . U با صدای هرچه بلند تر
voice output U خروجی صوتی
the passive voice U بنای مجهول
negative voice U رد
no one raised his voice U صدای هیچکس درنیامد
negative voice U منع نشانه مخالفت
negative voice U رای مخالف رد کردن
negative voice U قدغن کردن
negative voice U رای مخالف دادن
to a ones voice to music U صدای خودراباسازجفت کرد
the range of voice U دانگ صدا
the active voice U معلوم
the active voice U فعل معلوم
the public voice U عمومی
the public voice U ارا
the passive voice U فعل مجهول
negative voice U حق رد
voice coil U پیچک صدا
voice input U ورودی صوتی
voice frequency U بسامد صدایی
he started at my voice U از صدای من از جا پرید
voice key U کلید صدایی
voice mail U پست صوتی
voice mail U پست اوایی پست صوتی
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
voice operated U با کار افت صدایی
voice communications U ارتباطات صوتی
speak the trurh U صادقانه گفتن
he began to speak U شروع کردبه حرف زدن
speak one's piece <idiom> U فکر کسی را خواندن
The facts speak for themselves. <idiom> U چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
speak the trurh U راست گفتن
speak ill of U بدگویی کردن از
Speak well of the dead . <proverb> U پشت سر مرده بد نگو.
it ill became him to speak U سخن گفتن باو نمیامد
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
to speak volumes [for] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
These statistics speak for themselves. U این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
he is unable to speak U ازسخن گفتن عاجزاست نمیتواند سخن بگوید
he is unable to speak U قادربسخن گفتن نیست
speak a word U سخنی بگویید
Hear twice before you speak once. <proverb> U یکى که دو بشنو و یکى بیش مگو.
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
to speak through one's nose U سخن گفتن
to speak under one's breath U اهسته سخن گفتن
to speak under one's breath U نجواکردن
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
To speak the truth. U حقیقت را گفتن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to speak through one's nose U تو دماغی
to speak ill of U بد گویی کردن از
to speak daggers U سخت سخت یا نیشدار گفتن
voice edit buttons U دکمههایتصیحصدا
voice operated device U دستگاه با کار افت صدایی
voice grade channel U ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
She has a lovely ( nice ) voice. U صدای قشنگه دارد
He has a rich mellow voice. U صدایش گرم وپخته است
automatic voice network U شبکه صوتی خودکار
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
voice grade channel U مجرای از درجه صدایی
voice grade channel U کانال ارسال گفتار
She has a lovely (nice) voice. U صدای قشنگه دارد
voice store and forward U ذخیره و ارسال صدا
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice answer back U پاسخ سمعی
She has a delightfully mellow voice . U صدای گرمی دارد
to speak with a sweet tongue <idiom> U تملق گفتن
speak of the devil and he appears <idiom> U حلال زاده بودن
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
to speak with a sweet tongue <idiom> U چاپلوسی کردن
to speak with a sweet tongue <idiom> U ریشخند کردن
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
What foreign language do you speak ? U با کدام زبان خارجی آشناهستید ؟
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
sweet words (voice,sleep U کلمات ( صدا خواب )شیرین
Actions speak louder than words . U دو صد گفته چونیم کردار نیست
To speak firmly . Not to mince ones words . U محکم حرف زدن ( با قا طعیت )
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. U بگذار حرفش را بزند
I am too shy (timid) to speak English . U خجالت می کشم انگلیسی حرف بزنم
To cast a slur on some one . To speak disparagingly of someone . U نسبت زشتی به کسی دادن
I hear a strange noise ( voice , sound ) . U صدای غریبی به گوشم می رسد
Recent search history Forum search
1وقتي بلند حرف مي زني
1for some time i did not have to speak much.
2من ناراحتم که نمیتونم انگلیسی حرف بزنم
2من ناراحتم که نمیتونم انگلیسی حرف بزنم
1فنلاند
0LET ME BEHOLD
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com